حافظه ی خود ایمن

ساخت وبلاگ

عکس از کانال رنگی رنگی






حافظه ی خود ایمن...
ما را در سایت حافظه ی خود ایمن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdebonairrd بازدید : 82 تاريخ : يکشنبه 29 اسفند 1395 ساعت: 2:29

عکس از کانال رنگی رنگی یادمه اون روز صبح داشت بارون می اومد . تو پیاده رو منتظر بودم . داشتم فکر می کردم کاش می شد همه ی این چیزایی که تو این چند ماه فهمیدم و یاد گرفتم رو کتاب کنم بدم به اونایی که دوسشون دارم ؛ به اونایی که  لازمش دارن . اما دیدم فایده نداره . حتی اگه اونا رو به صورت فایل صوتی حافظه ی خود ایمن...
ما را در سایت حافظه ی خود ایمن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdebonairrd بازدید : 77 تاريخ : سه شنبه 24 اسفند 1395 ساعت: 23:47

عکس از کانال cuddle up now حالا درسته من الان در حال حاضر از بی خوابی رنج می برم ، و البته از ریزش مو هم رنج می برم و همین طور از ندیدن فیلم هایی که دوست داشتم ببینم ولی ندیدم هم رنج می برم و از تفریحاتی که نکردم هم رنج می برم  و از بی خوابی رنج می برم (عمق ِفاجعه ی بی خوابی من با این دو سه بار گفتن ؛ بیان نمی شه ) و از  نخوندن کتاب هایی که می خواستم بخونم ولی نخوندم ؛ رنج می برم و از فقدان اون حس ِ شیرین خواب سر ِ صبح هم رنج می برم و از این قبیل رنج ها .... آیم استیل اِلایو و بالاخره وقتش رسیده که صبح بتونم تا ده بخوابم ؛ بعدش هم بیدار شم فیلم ببینم ؛ بعدش هم برم بیرون برای خودم ؛ بعدش هم کتاب بخونم ؛ بعدش هم هر کاری دوست دارم انجام بدم اصلا .... الان وقتشه که برم اینجا و  انتخاب کنم و لذت ببرم. + می شه خواهش کنم برام آرزوی موفقیت کنید ؟! :دی. + از همین الان با فیلم lala land شروع می کنم (: . حافظه ی خود ایمن...
ما را در سایت حافظه ی خود ایمن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdebonairrd بازدید : 88 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 4:54

عکس از دیوار رنگی حالا اگه از اون دو روزی که روی یونیت دندون پزشکی در حالتی که کل ِ بدنم در حال اسپاسم بود بگذریم ؛ می رسیم به روزایی که سینوس هام نابود شدن تو این سوز و سرما . حالا اگه بخوایم از بحث ِ بیماری و درمان پامون رو بکشیم بیرون باید پامون رو بذاریم تو چی ؟ مثلا ترافیک ؟ اخه چرا الکی حرف بزنم . من اکثرا زود میرم و دیر میام که ساعتای خدای ترافیک تموم شده . خیلی هم خوب البته . فقط دیگه نمی شه تو ترافیک ِ همت زیر ِ تابلوی سینما تیکت برم تو فکر و خیالام محو شم . حالا پامون رو از ترافیک می کشیم بیرون و می ذاریم تو کتابخونه که ملت همه درس خوان شده و به  کتابخونه ها حمله ور شدن . گفتم کتابخونه ؛ کتابخونه دیگه شده خونه ی دوم من اصلا . حتی خانواده هم پیدا کردم اونجا . یعنی واقعا چند روز بعد دلم برای اونجا هم می خواد تنگ بشه ؟! مثل الان که دلم برای محل کارم تنگ شده . یعنی واقعا دلم برای اون حجم از استرس تنگ شده ؟!! شِیم آن می! خوب دیگه وقتشه جای پامون رو عوض کنم . پامون رو بذاریم تو کشفیات جدیدم ؟ اینکه من نه تنها نشان ندهنده هستم ، بلکه خیلی هم نشان دهنده ی کاذبی هستم . هم چنین خیلی حافظه ی خود ایمن...
ما را در سایت حافظه ی خود ایمن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdebonairrd بازدید : 104 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 2:42

عکس از دیوار رنگی یادتونه وقتی قرار بود بریم اردو ... یکی از برنامه ریزی های مهم این بود چی ببریم ؛ کی چی بخره . بعدش تو مسیر اردو بعضیا نصف بیشتر ؛ بعضیا همه ی خوراکی هاشون رو میخوردن ؛ حالا اگه ترافیک هم بود یا جایی که قرار بود بریم دور می بود دیگه چیزی از خوراکی ها به اردو نمی رسید . حالا حکایت بعضی رابطه ها ( تاکید دارم روی بعضی ) عین همین ِ . اردو می شه رابطه ؛ عشق و محبت و اعتمادی که براش تهیه میشه و کنار گذاشته می شه ؛ عین همون چیپس و ماستی که می خریدیم برای اردو .{ از خیابانی که ترافیک ندارد می گذرد و به رابطه هایی که می بیند ؛ فکر می کند }. حافظه ی خود ایمن...
ما را در سایت حافظه ی خود ایمن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdebonairrd بازدید : 94 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 2:42

عکس از دیوار رنگی پا درد رو که گذاشتم به پای پاشنه های بلند کفشم که دیشب از این ور به اون می دویدم باهاش و خیلی هم منطقی ِ . درد ِ شونه ی راستم رو هم می ذارم به پای افتادن سه پایه دوربین روش هر چند که منطقی نیست ولی راستش دلیل دیگه ای براش پیدا نکردم ؛ چون من دیشب جز بدو بدو از این ور سالن به اون ور سالن  فعالیت دیگه ای نداشتم ؛ البته با صرف نظر از فعالیت سنگین حنجره ام که هر ازگاهی باید داد می کشیدم تا بچه ها صدام رو بشنون  و شما چه می دانید مدیریت تولد یه سری دهه هشتادی چه کار ِ سختی است و دیگران بار امانت نتوانست کشید/ قرعه ی کار به نام ِ من دیوانه زدند همراه با اندکی تصرف و اینا . اما سر درد ِ در حال ِ حاضر رو نمی دونم به چی باید نسبت بدم . همین طوری که علف های مختلف رو به خورد ما می دادند تا بهتر بشیم و فرضیه ی غذا سر دلت مونده شسته شه بره پایین ؛ علف بعدی رو می ریختن تو قوری تا فرضیه بعدی تحت ِ عنوان سردیت کرده رفع بشه و در نهایت معده ی من ( گلاب به روتون ) الان انواع گیاه های شناسایی شده تو عطاری ها رو تو خودش داره . حالا با این معده ی پر از گیاه های شناخته شده و نشده ی سمی ؛ حافظه ی خود ایمن...
ما را در سایت حافظه ی خود ایمن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdebonairrd بازدید : 101 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 2:42

عکس از دیوار رنگی یادآوری بعضی خاطره ها ؛ درست مثل این می مونه که با لباس نامناسب و بدون چتر وسط خیابون ببینی داره بارون میاد . نمی دونی خوش حال بشی از بارون و ازش لذت ببری یا نگران ِ لباس کم و احتمال سرماخوردگی باشی  .خاطره هایی که یه حس ِ خوب و گاها جدید دارند ؛ اونایی که بعد از کلی وقت هنوز حجم قابل قبولی از فکر رو به خودشون اختصاص می دن ؛  همونایی که با هر بار مرورش دل آدم بیشتر براشون تنگ می شه ؛ همونایی که همه چی فول اچی دی تو خاطر ِ آدم هست ؛ همونایی که مثل مزه ی مورد علاقه که زیر دندون می مونه ؛ همش گوشه ی چشمت داری می بینیش. آدم نمی دونه بعد از به خاطر آوردن اینا باید خوش حال باشه که اون قدر خوب بوده که  هنوز یادش هست؛ یا ناراحت که چرا یه دونه بهتر و جدیدترش دوباره ساخته نشد ...{ به خاطره ها فکر می کند و گزینه ی ذخیره و انتشار را می زند } .+کامل ِ عنوان بوده  : چه خالیست حجم ِ دنیا / که پر از خاطره ی بودن هاست ( از بیژن جلالی ) . حافظه ی خود ایمن...
ما را در سایت حافظه ی خود ایمن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdebonairrd بازدید : 102 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 2:42




به اندازه ی همه ی اون جمعیتی که امروز جلوی ساختمون پلاسکو بود ؛ قاتل هست تو شهر برای کشتن بقیه .


+بلانسبت ِ گوسفند .










حافظه ی خود ایمن...
ما را در سایت حافظه ی خود ایمن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdebonairrd بازدید : 78 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 2:42

منبع عکس متاسفانه یادم نیست ! بعضیا عین ِ خود ِ اون شخصیت ِ هستن تو انیمیشن شگفت انگیزان . همون که دختر ِ یه حبابی رو دور ِ خودش ایجاد می کرد که قدرت های فوق العاده ای داشت . بعضیا انگار از همون حباب ها دارن . انگار هر حرفی که بهت می زنن  ؛ هر فعلی که انجام می دن ؛  دورش رو بخشی از همون  حباب جادویی می گیره تا اون حرف با همه ی اون حسی که خودش داشته و داره ؛  بدون کم و کسری بهت برسه و اون حس بره تو عمق ِ وجودت ...برای همین ِ که گاهی وقتا شنیدن اسمت یه حس ِ خاص دیگه ای داره . خاصیت همون حباب ِ جادویی که بودن کنار بعضیا این قدر لذت بخش  ؛ حسِ  بعضیا این قدر قابل ِ فهم و  امنیت ِ کنار بعضیا این قدر دل نشین ِ. حافظه ی خود ایمن...
ما را در سایت حافظه ی خود ایمن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdebonairrd بازدید : 128 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 2:42

 همون موقع که شخصیت ِ غم ِ درونم فرمون ِ مدیریت رو گرفته بود دستش و به پهنای صورت اشک می ریخت . بعدش خشم ِ درونم اومد اونو پرت کرد اون ور  و فرمون رو  گرفت و شروع کرد غر غر که بد بخت شدی رفت و تمام این وقتی که گذاشتی دود شد رفت هوا و بعدش شادی اومد فرمون رو گرفت دستش و شروع کرد به امید دادن که نگران نباش ؛ درست میشه  و بعدش دوباره غم اومد پشت فرمون و این بِکش پَسکش که فرمون دست ِ کی باشه هم چنان ادامه داشت و داره تا  بعدش که  من می خواستم بگم کاش همه چیز تموم شه ...... می گه " یه ارامش خاصی داری . وقت نگاهت می کنم انرژی می کنم " . +چطوری می شه من این همه  نشان ندهنده هستم!! +اگر انیمیشن inside out رو ندیدید ؛ ننگ بر شما باد . روزی دو دفعه تا یک هفته ببینید . حافظه ی خود ایمن...
ما را در سایت حافظه ی خود ایمن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdebonairrd بازدید : 123 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 2:42

عکس از هیده ؛ وقتی داشت تو هوای بارونی اینجا قدم می زد . گاهی وقتا بعضی جاها ؛ بعضی حس ها ؛  تمام تصمیم هایی که گرفتی رو می بره زیر سوال ... اینجا تصمیم های منو برد زیر سوال. همون قدرم گاهی وقتا ؛ بعضی جاها ؛ بعضی حس ها ؛ باعث می شن تصمیم های جدید بگیری ...من اینجا تصمیم های جدید گرفتم. حافظه ی خود ایمن...
ما را در سایت حافظه ی خود ایمن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdebonairrd بازدید : 97 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 2:42